۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

شور و شیرین شورای امروز

خب من باید امروز رو به عنوان تاریخ تحقق یک رویا ثبت کنم. جلسه ما برگزار شد و خدا رو شکر با جواب مثبت اومدیم بیرون. 😊

جلسه‌ی سخت و پیچیده‌ای نبود و سؤالات معمول همیشگی‌شون رو پرسیدن، در مورد رابطه‌ی ما و انگیزه‌هامون و میزان آگاهی‌مون در مورد کاری که می‌خواهیم بکنیم. ما خیلی راحت با موضوع برخورد کردیم. وسط جلسه شوخی می‌کردیم و سر به سر هم می‌ذاشتیم، برای همین اونا هم حس خوبی گرفتن. 

یک سری سؤال هم پرسیدن در مورد بزرگ کردن بچه‌ها. یه جوری سؤال‌هاشون رو جواب دادم که کارشناسش پرسید شما خیلی با بچه‌ها بودین؟ انتظار نداشت اینقدر در مورد روحیات بچه‌ها بدونم. 😉 

بخش آخر جلسه رو که استثنا کنم، می‌تونم بگم که جلسه‌ی خیلی خوبی بود و برخوردهای خوبی داشتند. آخرهای جلسه اما، کارشناس حقوقی‌شون نه رفتار خوبی داشت و نه اطلاعات کافی... آخرین نفری بود که سؤالاتش رو پرسید و کلی کفر ما رو درآورد با رفتار غیرمؤدبانه و سؤالات بی‌ربطش. یه جوری برخورد کرد که دلم میخواست بهش بگم "آقا احیاناً شما دزد گرفتی؟". 

آقای همسر تا خونه داشت حرص می‌خورد که چرا به اندازه‌ی کافی از خجالت طرف درنیومده و مصلحت‌اندیشی کرده، ولی خب من فکر می‌کنم که ما به اندازه کافی و خیلی مؤدبانه جوابش رو دادیم، و حتی سایر اعضاء جلسه از ما حمایت کردند.

متأسفانه تو این مدت ما برخوردهای این شکلی از پرسنل بهزیستی کم ندیدیم. آدمهایی که باید یادشون انداخت که کل این ماجرا قراره به صورت برد-برد-برد برای ما و بچه و بهزیستی باشه. ولی بعضی‌هاشون جوری برخورد می‌کنند که انگار با باند قاچاق کودک مواجه‌ان و اگر یه ذره فشار بیارن دروغ‌های ما در میاد و به اهداف پلیدمون اعتراف می‌کنیم. من خیلی برخوردهاشونو جدی نمی‌گیرم، چون میدونم وظیفه‌شون اینه که مطمئن بشن بچه‌ها دارن به جای درستی میرن، ولی خب متأسفانه راه خوب و حرفه‌ای رو برای انجام وظیفه‌شون انتخاب نمی‌کنن.

به هرحال ما اینجاییم، در نقطه‌ی پایان خان اول و در آغاز خوان دوم که انتظار برای وقتیه که کودکی با مشخصات مورد نظر ما برای تحویل وجود داشته باشه. زمانی که معلوم نیست تا کی طول می‌کشه. 

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

پایان یک انتظار

بالاخره امروز از بهزیستی زنگ زدن. گفتن فردا کمیته‌ی تصمیم‌گیری استان برگزار میشه و قراره پرونده ما هم بررسی بشه. باید ده صبح اونجا باشیم...

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

اولین گام‌ها

اسفند 94 برایش درخواست دادیم. سه‌شنبه روزی بود که با همسر جان رفتیم. بهزیستی استان تهران سه‌شنبه‌ها یک جلسه‌ی عمومی دارد برای کسانی که متقاضی هستند. اصرار دارند که اول آن جلسه را شرکت کنی، که البته حق هم دارند، چون فرصت خوبی است که جواب خیلی از سؤال‌هایتان رو بگیرید و بتونید تصمیم روشن‌تر بگیرید. 

ما که همانجا درخواست را نوشتیم و دادیم. حال خیلی خوشی داشتم آن روز و کبکم خروس می‌خواند. بعد از آن روز یک انتظار طولانی شروع شد که تا دی ماه سال بعد طول کشید.

ما درخواست اولیه‌مان را برای پسر دادیم، چون پسرها متقاضیان کمتری دارند. اما بهزیستی اصرار به بحث محرمیت داشت (برای خود ما خیلی مهم نبود. چون فکر می‌کردیم کسی محرمتر از کودکی نیست که سر سفره‌ی شما بزرگ شده است). به هر حال، ما راهی پیدا نکردیم که بتوانیم آن بچه را محرم کنیم، برای همین درخواست‌مان را به دختر تغییر دادیم. البته بعدها فهمیدیم که این شرط محرمیت آنقدرها هم سخت‌گیرانه نبود و راهی برای حل کردن این مشکل وجود داشت.  

دی ماه سال گذشته زنگ زدند که بیایید برای مصاحبه‌ی اولیه و تشکیل پرونده. همه‌اش می‌ترسیدم به خاطر متفاوت بودن شرایط ما، همین اول کاری جواب رد بشنویم، ولی مصاحبه خیلی خوب پیش رفت و توانستیم کارشناس مربوطه را قانع کنیم که نه خل شدیم، نه جوگیر و نه این یک تصمیم احساسی و زودگذر است.

بعد هم که آماده کردن مدارک و مشاوره و آزمایشات پزشکی و بازرسی‌شان از خانه و حالا، انتظار و انتظار و انتظار...

یکی از سختی‌های این راه همین است... دوره‌ی انتظار مادرانه‌اش خیلی بیشتر از نه ماه و نه روز است. 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰